عشق +عشق+عشق I LOVE YOU



"سلام به بروبچ عزیز"

انشالا که خوب بوده باشین و در صحت کامل به سر ببرید

از این روز دیگه می خوام مث مریم جون بنویسم آخه

از نوشته هاش خیلی خوشم می یاد 

 

 

نمی دونم چی چی شده که دوستام کمتر بهم سر

می زنن و حالی می پرسن ولی من بازم ناراحت

نیستم و همیشه بهشون سر می زنم   

 

 

این مریم خانوم که تازگیا لینک مرا از تو پیوندهاش

برداشته خودم هم دلیلش و نمی دونم دیگه برام فرقی نمی کنه

ولی از عسل جون که دختر خیلی خیلی خوبیه راضیم

و در همه مطالبم نظر داده... و من واقعا ازش

شرمنده ام شاید روزی جبران کنم

 

 

از سوسن خانوم براتون بگم که همه می شناسیدش

چند هفته ای است که قرار بود یک لوگو هم برای

ما درست کنند که فکر کنم پاک فراموش کرده باشن

 

 

دوستان عزیز برای من ایمیل های زیادی در خصوص

در آمد از اینترنت می فرستند که موندم چیکار کنم؟

آیا درآمد از اینترنت یک واقعیت است یا نه؟

دوستان اگه می شه ما رو در این راه هدایت کنید

ممنون می شم ...

راستی می خواستم نظرتون را درباره قالب وبلاگ

که تازه عوضش کردم بپرسم آخه مریم جون

نظر داده بودند که قالب قبلی ام بهتره

 

 

در آخر از نرگس و نوید عزیز که در خبر نامه سایت عضو

شده اند ممنونم ...

اما خیلی کسای دیگه هستند که زیاد میان سر می زنند.
خوشحال می شم اونا هم عضو شند.   

بسه دیگه بریم سر کارمون
خدا باشه خودش نگهدارمون 

 


مادر...ای مهربان ترینم دوستت دارم

دوستان سلام      

راستش میخواستم این وبلاگ را حذف کنم ولی دلم نیومد ولی وقتی حرفهای نازنین شما رو خواندم یه حس امیدی در من به وجود آمد

من از همه کسانی که با نظراتشان این وبلاگ را یاری می رسانند از صمیم قلب تشکر می کنم

                                     

                                       

تکه نانی دارم. خرده هوشی. سرسوزن ذوقی.



 

مادری دارم , بهتر از برگ درخت.



 

دوستانی , بهتر از آب روان.



 

و خدایی که در این نزدیکی است


 



 

لای این شب بوها , پای آن کاج بلند.روی آگاهی آب , روی قانون گیاه.
مادر روزت مبارک باد...



 

 

 



                     
 
               

 

 

چقدر بی حوصله شدم
دیگه دست و دلم به هیچ کاری نمیره ، نمیدونم چرا
نمیدونم چرا مشکلات به جای اینکه حل بشن روز به روز زیاد تر میشن!
دیگه خیلی وقته هیچ اتفاق خوشحال کننده ای برام نمی افته ، دیگه هیچ خبر خوشی از هیجا نمیرسه ، زندگی همش شده غم
خسته شدم ، داغون ، افسرده!


برام دعا کنید
دیگه میلی به اینجا هم ندارم اما دلم نمیاد تعطیلش کنم
فعلا همین
تا بعد

 

 


 

 
 

دوست داشتن و عشق

 دکتر شریعتی می گوید دوست داشتن برتر از عشق است. منظور دکتر از عشق، عشقی است که با یک نگاه و بدون شناخت بوجود آمده باشد.(آنچه که مرسوم بوده.) بین پسر و دختر بطور غریزی احساساتی وجود دارد که وقتی شدت می گیرد با عشق اشتباه گرفته می شود ، منظور دکتر اینچنین عشقی است.(شیفتگی و دلباختگی )
    اما عشق واقعی چیز دیگری است. من می گویم؛ عشق، برترین چیزی است که می تواند وجود یابد(چنانکه گفته اند Love is All). عشق واقعی بعد از دوست داشتن و بعد از شناخت کامل بوجود می آید و از روی منطق است نه احساسات بچگانه و غریزی.
    شاید بعداً بیشتر نوشتم. موفق باشید.

 

Image hosted by TinyPic.com

آن سوی افق پرنده ها بی تابند

غرق دل بی ریای یک مهتابند

نیلوفر باغ آرزویم آرام

امواج قشنگ شهر دریا خوابند  

Image hosted by TinyPic.com

 
 

نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم تیر 1384ساعت 23:34 توسط توکل شاهی | 16 نظر

قلب‌ام را
نیاز بیش‌تری‌ست
تا برون ریزم
تمامی دردهایم

هر چند دل سُفره نیست
محرم کجاست
و کدامین‌تان
استقامتی چون،
تا بشنوید
آن‌گاه که
سنگ صبور عاجز ماند

نشان‌ام دهید
آن کس که
سیل اشک مرا
طاقت دیدن باشد
جایی که گونه‌هایم
رفیق نیمه راه این سفرند
من نخواستم
سروی باشم
بلند و آزاد
یا که
تاکی پر حاصل
من
به برگی زرد در پاییز قانع‌ام

اگر زیر پای عابری
له شوم.....



زیباترین حرف دنیا

گاهی که دلم

 

به اندازهء تمام غروبها می گیرد



چشمهایم را فراموش می کنم



اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند



من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس



مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست



و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد



و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند



با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست



از دل هر کوه کوره راهی می گذرد



و هر اقیانوس به ساحلی می رسد



و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد



از چهل فصل دست کم یکی که بهار است



من هنوز ترا دارم


زیبا ترین حرفت را بگو

                      چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهودگی نیست

                                                                چرا که  عشق حرفی بیهوده نیست


 

نام تو رو آورده ام دارم عبادت میکنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت میکنم
گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
شاید تو با خودئ گفته ای دارم اطاعت میکنم
رفتم کنار پنجره دیدم تو را با بگذریم
چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت میکنم
من عاشق چشم تو ام تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت میکنم
تو التماسیم می کنی جوری فراموشت کتم
با التماس ولی تو را به خانه دعوت میکنم
گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم


 

فرستاده شده توسط: مریم عزیزم 

 

اینم چند نصیحت دوستانه

عشق یعنی ... دفتر تلفن محرمانه نداشته باشی.

عشق یعنی ... مجبور نباشی تنهایی غذا بخوری.

عشق یعنی ... رازی بین من و تو.

عشق یعنی ... آرزوهاتون رو به همدیگه بگین.

عشق یعنی ... یه کیک خونگی برای تولدش.

عشق یعنی ... به هزار زبون بهش بگی دوستت دارم.

عشق یعنی ... کسی که دلتو می بره.

عشق یعنی ... بعضی وقتا اشک زیاد ریختن.

عشق یعنی ... همین کنار هم بودن.

عشق یعنی ... همون نیرویی که توی فضا می چرخه.

عشق یعنی ... احساس فوق العاده ای که همه جا دور و برت هست.

عشق یعنی ... آدم احساس کنه زمین زیر پاش نیس.

عشق یعنی ... ضربه فنی شدن.

عشق یعنی ... کاری کنی که جز عشق تو هیچی نبینه.

عشق یعنی ... این فکر که چقدر خوبه اون تو رو بخواد.

عشق یعنی ... قشنگ ترین لباستو براش بپوشی.

عشق یعنی ... ترانه ای که تو رو به یاد اون میندازه.

عشق یعنی ... بذاری از خودش تعریف کنه.

عشق یعنی ... منتظر تلفنش باشی.

عشق یعنی ... بدونی واسه تولدش چه هدیه ای دوست داره.

عشق یعنی ... دیدن خوشحالیش.

عشق یعنی ... با نگاهت اونو به خودت جذب کنی.

عشق یعنی ... غرورشو جریحه دار نکنی.

عشق یعنی ... سلیقه شو مسخره نکنی.

عشق یعنی ... فکر نکنی مجبوره تا ابد با تو بمونه.

عشق یعنی ... وقتی فقط دیدنش کافیه تا تو رو از خود بی خود کنه.

عشق یعنی ... لباسی رو که برات خریده بپوشی.

عشق یعنی ... زیر نور مهتاب براش شعر بخونی.

عشق یعنی ... وقتی خوابه تماشاش کنی.

عشق یعنی ... بدون اون انگار تو بیابون سر گردونی.

عشق یعنی ... دلشو نشکنی.

عشق یعنی ... وقتی اونو می بینی داغ کنی.

عشق یعنی ... واسه ش آواز عاشقانه بخونی.

عشق یعنی ... مرتب ببریش بیرون.

عشق یعنی ... بهش بگی بدون آرایش هم قشنگه.

عشق یعنی ... نقطه ضعفاشو بشناسی.

عشق یعنی ... ستارهء محبوبش باشی

نوشته شده در سه شنبه سی و یکم خرداد 1384ساعت 19:45 توسط توکل شاهی | 5 نظر

این روزا عادت همه رفتن و دل شکستنه

درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه

این روزا درد عاشقا ...فقط غم ندیدنه

مشکل بی ستاره ها  ..یه کم ستاره چیدنه

این روزا آسمونمون..  پر از شکسته بالیه

جای نگاه عاشقت..  باز توی خونه خالیه

این روزا سهم عاشقا.. غصه و بی وفائیه

جرم تمومشون فقط ..لذت آشنائیه

این روزا چشمای همه ...غرق نیاز شبنمه

رو گونه هر عاشقی ...چند قطره بارون غمه

این روزا عادت گلا...مرگ و بهونه کردن

کار چشای آدما ...دلی رو دیوونه کردن

این روزا آدما دیگه ....تو قلب هم جا ندارن

مردم دیگه تو دلاشون ...یه قطره دریا ندارن

این روزا دوستا هم دیگه با هم صداقت ندارن

یه وقتا توی زندگی ...همدیگه رو جا میذارن

این روزا جرم عاشقی ...شهر دل و فروختن

چاره فقط نشستن و به پای چشمی سوختن

این روزا اشک مون فقط چاره بی قراریه

تنهههههههههههههههها پناه ادما ........عکسای یادگاریه

این روزا دوستای خوبم ..همدیگه رو گم می کنن

دلای پاک و ساده رو ...فدای مردم میکنن

 

 

 

 
دوستت دارم ها
بعضی اوقات اتفاقاتی در زندگی ما به چشم میبینیم که حاضر به ادامه زندگی لااقل من یکی نیستم نمی دانم باید گفت یا نه باید نوشت یا نه تا همین اندازه می دانم که نباید مردم را به بازی گرفت با افکارشان درگیر شد .

روزها می نالید از پوچی می گفت از نداشتن می گفت از دردسرها و رنج های زندگی می گفت خلاصه از هرچه زجر دهنده بود میگفت دوستی به او کمک نمود از هر لحاظ که فکرش رو کنید همیشه درمان دل بیمارش  بود در همه جا اما متاسفانه هیچ وقت نمی دانست همه ی این آه وناله ها همه ی این گریه ها به ظاهر بود

به عشق خانمانسوزم که از جان دوستت دارم به لبخندی تو شادم 

                                                                       که از جان دوستت دارم

به باغ آرزوهایم بیا یک شب شکوفا شو که من مردم از غم دوری

                                                                     و هجران دوستت دارم

چه خواهد شد که یکشب بی خبر کوبی به در دستی که گویم من تو را 

                                                                      ناخوانده مهمان دوستت دارم

به شبهای سیاه من چراغ آسمان مرده بتاب اندر شبم ای ماه 

                                                              تابان ،دوستت دارم

   به اقبالی که دارد شانه هر شب می خورم حسرت کمند خود پریشان کن

                                                                            که اینسان دوستت دارم

حسودان می دهندم پند و از عشق تو سر مستم کجا گوشم بود بر حرف

                                                                        نادان؟ دوستت دارم

به تنهایی گرفتم مست راه خانه ات یک شب چنین خواندم به هر کوی و

                                                                           خیابان دوستت دارم





........................................................................................




شاید از همان وقت مال تو بودم که هنوز ترا ندیده بودم زیرا که خاک مرا از ازل با مهر تو سرشتند . من این راز را از همان دم دریافتم که نام تو را برای نخستین بار شنیدم و ناگهان دل در برم تپید . زیرا روح تو در این نام پنهان شده بود تا روح مرا بسوی خویش خواند. یک روز نام ترا شنیدم و همان دم نفس در سینه ام خاموش شد دیر زمانی گوش فرا دادم اما فراموش کردم جوابی بگویم . از آندم بود که هستی من با تو در آویخت و گویی احساس کردم که برای اولین بار ندایی به گوش دلم رسیده است . راستی آیا تو از این اعجاز خبر داشتی ؟ خبر داشتی که من بی آنکه ترا شناخته باشم بشنیدن نام تو دانستم که عشق خود را یافته ام و با شنیدن نخستین کلمات تو این گمان خود را به یقین پیوسته دیدم؟پیش از تو روزهای عمر من با تاریکی و نومیدی میگذشت . تو زندگانی مرا با فروغ امید روشن کردی وقتی که صدای تورا شنیدم رنگ از رخم پرید و بی اختیار دیده بر زمین افکندم . در آندم بود که دلهای ما با نگاهی خاموش از هم بوسه عشق ربودند . من نام ترا در نگاه تو خواندم و بی آنکه از خود چیزی پرسیده باشم به خویش پاسخ گفتم: اوست....


........................................................................................



غزل چشم سیاهت شب یلدا رو چراغون میکنه/ یه چیزی داره نگاهت که منو تا معجزه مهمون میکنه /مهربونم دست تو مخمل یاسه روی التماس گونه های من /شونه های مهربونت محرم با من /شرم گریه هامو پنهان میکنه / نمیدونم چه حکمتی هست که وقتی گریه میکنم دلم میخواد پیشم باشی / تو کی هستی که غیر تو با همه دنیا غریبی می کنم / قسم چشماتو خوردم که یه عمریه خود فریبی میکنم / اگه بیدارم یا خوابم بذار خوش باشم از این عشق/ من هزار و یکشبم را فدای خاطر تو میکنم /عشق آسمونی من منت گفتن نداره .می دونم عشقای امروز نه به دار نه به بار اما من به هر بهونه با تو دلباخته ترینم / از بخت بد ماست من همینم که همینم . اگه بدم اگه بهونه گیر همش بخاطر خوبیهای توست/ هر چی باشه من با تو قیمتی ترینم . ابرک قله نشینم بی تو ای خودی تر از من : مثل حلقه بی نگینم / مثل تنگ بلور بدون ماهی ام مثل دریا بدون موج مثل آسمان بدون خورشید و مثل شب بدون ماهم ... پس همیشه برام بمون...

........................................................................................


هر هنگام که زردی پاییز نگاه خسته و پردردم را نوازش می کند بی اختیار به یاد چشمان تو می افتم ! همیشه از خزان بیزار بودم چرا که طراوت باغ را به یغما میبرد و از آنزمان که چشمهای تو آیینه رویاهایم شد نفرتم از پاییز رنگ باخت . قبل از آمدنت زیبایی را در بهار می دیدم و بس و چشمهای تو اندیشه ام را دگرگون کرد همیشه انتظاری تلخ در وجودم غوغا میکرد. میدانستم که طبیعت یکسان نمیماند . آیا پاییز چشمهای تو همیشگی بود؟ آه که چه رویای شیرینی است چشمانت را خیره ماندن ...

نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد

نگاهم کرد در نگاهش هزار شوق عشق خواندم

نگاهم کرد دل به او بستم

نگاهم کرد ولی بعدها فهمیدم که او فقط نگاهم کرد...




........................................................................................




........................................................................................

آبی عشق(معنای عشق)

عشق ؛به شکل پرواز پرنده است... عشق ؛خواب یه آهوی رمنده است ...من زایری تشنه زیر باران... عشق؛ چشمه آبی اما کشنده است

من می میرم از این آب مسموم ...مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است..
تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار...دروغ این صدا را به گور  قصه ها بسپار.. صدا کن اسممو از عمق شب از پشت دیوار ...برای زنده بودن دلیل آخرینم باش ...منم من  بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش..طلوع صادق عصیان من بیداریم باش..

عشق؛ گذشتن از مرز وجوده... مرگ؛ آغازراه غصه بوده ...من راهی شدم نگو که زوده... اون کسی که سر سپرده مثل ما عاشق نبوده من راهی شدم نگو که زوده اما اون که عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده..


........................................................................................


چون دو دوست بدانسان آمیخته ایم که دیگران را

یارای تمییز نیست..

سهم ما صمیمیتی گرانبهاست...

و پیوندی دیرپا وما را چه باک از بی پروایی سخن...

اعتماد بی کم و کاست و ارج نهادن به لحظه های
 
با هم بودن .

نمی هراسم که اشکهایم را ببینی "تو همانی که

می خواهم دیوانگی ها کنم در کنارش..."



........................................................................................



سلام به تو؛
                                                                      
که هنوز تکه ای از آسمان در چشمانت ؛جرعه ای از دریا در دستانت 

؛و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گلهای سرخ در معبد ارغوانی دلت به 
 
یادگار مانده است.
                                                              
نخستین چکه باران احساس را در قالب کلامی از جنس تنفس باغچه

  های معصوم یاس به روی حجم سپید یک کاغذ می ریزم و آنرا

با لهجه همه پروانه های این گیتی به آسمان نیلوفری دل زلالت
 
هدیه میکنم  :
 <<دوستت دارم...>>                                                          
                                                                                    

........................................................................................



    وقتی تو نیستی نه هستهای من چونان که بایدند و نه

بایدها؛مثل همیشه آخر حرفم

    و  حرف آخرم را با بغض می خورم 

    عمریست خنده های لاغرم را نگه داشته ام باشد برای روز مبادا
   
    ؛اما  افسوس  که  در صفحات تاریخ روزی بنام روز مبادا  نیست؛
 
    آنروز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین

     روزهای ماست ؛اما کسی چه می داند شاید امروز نیز روز مبادا باشد .

    وقتی تو نیستی نه هستهای من چونان که بایدند و نه بایدها
  
            هر روز بی تو مباداست
....





........................................................................................






مهران

........................................................................................